شب بود و همه رزمندهها خواب بودند. شهید کلیم اللله فلاح نژاد برای ادای نماز شب برخاست ناگهان شیء آتش زایی را میبیند که گوشه مهمات افتاده و آتش گرفته است. دلش نمیآید بچهها را از خواب بیدار کند. پتو بر میدارد و با دست و پا، تند تند آتش را خاموش میکند. تمام دست و پا و کفش ایشان دچار سوختگی میشود اگر او بیدار نمیشد و این از خود گذشتگی را انجام نمیداد همه مهماتها از بین میرفت و هم جان عزیزان رزمنده به خطر میافتاد.